"2𝑪𝒓𝒂𝒛𝒚:)⛓️🍺🥀

+می‌گم‌جیمینا.. _جانم؟... +ببخشید این مدت کنارت نب.... _ا/ت!فراموشش کن:)... با تمام وجود اکسیژن رو وارد ریه هاش کرد و بعد ثانیه ای با دهان بیرون داد و گفت:بزار از این لحظه لذت ببریم!

+هومم‌درسته:) چن مین بعد+جیمینااا. _باز‌جان‌دلم؟ +اوه‌اوه‌بابام‌منتظرمه‌باید‌بریم... _کجا؟:| تازه اومدیی نروو... ترس عجیبی توی چشم های جیمین موج می زر دوبارع فراغ ؟:_) +هه‌نترس‌فرزندم‌باید‌برم‌خونه! _می‌خوام‌دوباره‌ببینمت:_) +امم‌فردا‌ساعت‌چن‌اوکیع؟ _هر چی خدت بگی:)..

+پس‌بهت‌پیام‌می‌دم. _خوبه:) جیمین اروم مچ ا/ت رو ول کرد تا برع..اما دوبارع گرفت و به طرف خودش کشید و محکم تو بغلش فشرد.. +عررر جیمین اروم:| _ببخشید..مواظب‌خدت‌باشیا. +باش:) از هم جدا شدن و ا/ت با دست تکون دادن به طرف اون سمت جاده می رفت...اما.....همه چی تموم شد...عذاب وجدان.....شروعع‌شد...چرااااا(هم اکنون سوتی ریز🗿👏🏻)

ا/ت با برخورد وحشتناک ماشینی محکم به زمین کوبیده شد....جایی که می شه گفت با هم زندگی کردن زندگی هردوشون هم تموم شد:)....جیمین با وحشت و بدن لرزه عجیبی به سمت ا/ت دوید.... ماشین با لایی ریزی از اونجا فرار کرد و جیمین و ا/ت دوبارع تنها شدن ولی این دفعه متفاوت:)

جیمین دستهاش رو زیر ا/ت گذاشت تا بلندش کنه ولی ا/ت جونی نداشت:)...خونی که از داخل دهن ا/ت میومد لحظه به لحظه بدن جیمین رو بیشتر می لرزوند.... _ا/ت..ا/ت‌خوب می شیا اصلا..اص..لا نترس..می برمت...بیمارستان..دوباره..با..هم..می.مو..نیم..تا.اابد... قطره اشکی از چشم ا/ت گذشت و تبسمی درد ناک روی گونش شکل بست... ینی این اخرشه؟:)..................................... ÷اقا‌خوبید؟:/ جیمین با دست هایی که تو هم فشرده شدن و اشکی که خشک شده:) ..........÷اقا وسط جاده اید.نزدیک بود بهتون بزنن...داره برف میاد چیز زیادی هم تنتون نیس:/... جیمین اروم بلند شد و خودش رو وسط جاده دید...._اون روز هم برف میومد:) ÷چیزی گفتین؟:/ _اوه ببخشید‌نه‌نگفتم‌خوبم:) جیمین اروم بلند شد و به درد سرش توجه نکرد و به مست ماشینش راه افتاد....پاهاش لنگ می زد و از دستش هم به دلیل اصابت اسفالت خون میومد...._دیگه قراره چقدر دیگه بکشمم.... سرش رو رو به اسمون گرفت و پا خنده های بلند فریاد زد:من دیوونهه شدممم:)(پایان👏🏻)